داستان کودکانه
زرد ترسناک کوتی کوتی به مدرسه می رفت که چیزی روی کله اش افتاد. ترسید و جیغ و جاغ کرد:جیغ...جاغ...جیغ...جوق! همسایه ها ترسیدند و سر رسیدند. یکی گفت: چه خبره کوتی کوتی! چرا آژیر می کشی؟ دیگری گفت: کوتی کوتی نبود که آمبولانس بود. کوتی کوتی گفت: نه خیر، من بودم. یک چیز ترسناک رویم افتاده. کمک کنید. خاله موشه آن چیز ترسناک را از روی کوتی کوتی برداشت. این یک برگ است، جیغالو! برگ درخت، برگ که این همه جیغ و جاغ ندارد. کوتی کوتی با تعجب به برگ دست کشید. پس چرا زرد است؟ مگر برگ ها سبز نیستند؟ جیرجیرک گفت:شاید برگ درخت آلو زرد است. و جیر و جیر و جیر خندید. مگس گفت: شاید ه...
نویسنده :
زهرا چگینی
20:54